• تاریخ انتشار : 1399/07/03 - 10:11
  • بازدید : 318
  • تعداد بازدید : 87
  • زمان مطالعه : 6 دقیقه

روپوش سفید و خاکی/ درمان و دفاع در دوران جنگ راحت تر از این روزهای کرونایی بود!

دوران طلایی هشت سال دفاع مقدس محدود به برهه ای از تاریخ نیست، چراکه مردانگی و از خودگذشتگی پایانی ندارد. مدافعان وطن دیروز جای خود را به مدافعان سلامت امروز داده اند و هر لحظه از این بحران، خاطراتی از وجب به وجب خاک کشورمان در روزهای پرآشوب هشت سال جنگ تحمیلی را زنده می کند.


روپوش سفید و خاکی/ درمان و دفاع در دوران جنگ راحت تر از این روزهای کرونایی بود!



دوران طلایی هشت سال دفاع مقدس محدود به برهه ای از تاریخ نیست، چراکه مردانگی و از خودگذشتگی پایانی ندارد. مدافعان وطن دیروز جای خود را به مدافعان سلامت امروز داده اند و هر لحظه از این بحران، خاطراتی از وجب به وجب خاک کشورمان در روزهای پرآشوب هشت سال جنگ تحمیلی را زنده می کند.



به گزارش روابط عمومی دانشگاه علوم پزشکی شهید بهشتی، چهلمین سالگرد دفاع مقدس را با حال و هوایی گرامی می داریم که کم از هیاهوی آن روزها ندارد. روزهایی که عزت، شرف و ایستادگی حرف اول را میزد، روزهایی که دغدغه همه مردم ایران، مبارزه و پاسداری بود و روزهایی که گرد میدان نبرد بر روی دوش سرو قامتان جبهه ها، به ویژه سپیدپوشان آماده به خدمت جا خوش کرده بود.



به همین بهانه خاطرات طبیب حاذقی را ورق می زنیم که در روزهای جنگ دغدغه ای جز نجات جان مبارزان جبهه های مقاومت نداشت.



دکتر سید محمدرضا کلانتر معتمدی، دبیر فرهنگستان علوم پزشکی، رییس هیئت ممتحنه رشته فوق تخصصی جراحی عروق در وزارت بهداشت و رییس بخش جراحی عمومی و جراحی عروق بیمارستان شهدای تجریش، از دوران تحصیلش می گوید: "زمانی که به اتفاق دوستان عزیزم دکتر مرندی و یک سال بعد، دکتر ایرج فاضل به امریکا آمدیم، هدفمان فقط آموزش بود و بعد از اینکه آموزش دیدیم امید داشتیم شرایط فراهم شود بتوانیم به ایران برگردیم.



حتی به خاطر دارم که پدرم به آمریکا آمدند و برایشان سوال بود که چطور با این تخصص در آن کشور مانده ام، می گفتند ایران به شما نیاز دارد و من در جواب گفتم ساواک اجازه نمی دهد برگردم.



اما به محض اینکه انقلاب شد به ایران آمدیم، ما اینجا در منتهای آرامش بودیم و بچه هایم شرایط مساعدی داشتند، زمانی که گفتم قرار است برگردیم به ایران همه استقبال کردند و این آرزوی همه بود."



غروری خاص در صدایش موج می زند؛ "در ۱۷سالی که در آمریکا بودیم همیشه می گفتیم ما متعلق به اینجا نیستیم.



همه بچه ها تحصیل دانشگاه را آنجا رها کردند، به اینجا آمدند و به تحصیل ادامه دادند، همه هم در مقامات عالی علمی هستند."



کتابی در دست گرفته و صفحه به صفحه پیش می رود، خیالش حوالی روزهای مبارزه پرسه می زند؛ "زمانی که جنگ شروع شد یکی از مشکلات ما در مملکت این بود که پزشکانی که تعدادشان هم محدود بود، هیچ آشنایی با ترومای جنگی نداشتند، چراکه نه جنگی را تجربه کرده بودند و نه تصادفاتی که موجب ترومای جسمی شود، رایج بود چون تعداد اتومبیل ها کم بود.



این بود که بر خودم واجب دیدم در این زمینه دانش خود را در اختیار عزیزان قرار دهم، چراکه در فیلادلفیا، در دانشکده پزشکی دانشگاه پنسیلوانیا آموزش هایی در این زمینه دیده بودم.



تفریح سیاه پوستان آمریکایی تیراندازی به یکدیگر بود، گروهی تشکیل می دادند و به هم تیراندازی می کردند. پلیس هم بلافاصله مجروحین را به بیمارستان ما منتقل می کرد و ما به درمان مجروحین می پرداختیم؛  این بود که آموزش دیدم. سپس سیستم برخورد با مجروحین را در ایران طراحی کردم که مورد استقبال جهان قرار گرفت.



بر اساس این سیستم برای رسیدگی به مجروح جنگی باید امدادگرانی را تربیت می کردیم که اتفاقا در همین بیمارستان شهدای تجریش هم تربیت می کردیم."



گویی می خواهد به نکته عجیبی اشاره کند، چشمانش سراسر شور است، شوری که سالهای سال در این دل خانه دارد؛ "هیچ وقت نشد که در تمام این مدت احساس سختی کنم، انگار نیروی الهی بود که کمکم می کرد.



تا ۱۲شب در وزارتخانه بودم و بعد به بیمارستان مصطفی خمینی می رفتم تا مجروحین را درمان کنم



یادش بخیر کربلای ۴بود که ۱۰شبانه روز من ۱۰ساعت هم نخوابیده بودم."



ادامه می دهد: "به نظر من آن موقع خیلی راحت تر بود.



در دفاع مقدس می دانستیم چطور دفاع کنیم و چطور درمان کنیم. الان در مقابل کووید-۱۹نه درمان صحیحی بلد هستیم و نه یک راه قطعی برای پیشگیری از ابتلا در اختیار داریم.



عین همان زمانی که در دفاع مقدس برای درمان به جبهه می رفتیم و احتمال داشت به شهادت برسیم، الان هم کسانی که افراد برای درمان کرونایی ها می روند در معرض همان خطر، شاید به مراتب بیشتر از آن هستند.



آن زمان هرچه بیمارستان را مستحکم تر بنا می کردیم، احتمال شهادت به مراتب کمتر می شد، اما الان حتی لباس هایی که مدافعان سلامت به عنوان محافظ می پوشند به طور قطعی مانع از گرفتاری شان نمی شود.



 



نگاهش دوباره به کتاب گره می خورد، عکسی را لمس می کند و تصمیم دارد خاطره ای بگوید: "یکی از کارهایی که در زمان جبهه برای اولین بار در دنیا انجام شد، Managed Care یا مراقبت مدیریت شده بود، یعنی اگر احساس می کردیم بیمار توان تحمل انجام تمام مراحل جراحی را ندارد، عمل را در حد امکان متوقف و بقیه کار را به بعد موکول می کردیم.



بیماری بود که ترکش به ناحیه پایین کمرش خورده، بعد به لگن رفته و شریان های لگن را دچار آسیب کرده بود. بیمار با تاخیر به بیمارستان ما منتقل شد.



در مرحله اول مشکلات عروقی لگن را برطرف کردم اما بیمار تحمل ادامه کار را نداشت، مجبور شدیم فرد را  به اهواز بفرستیم تا دیالیز شود، دکتر فروتن در این مسیر ما را یاری کرد. بعد از دیالیز به بیمارستان صحرایی برگشت و عمل دوم را انجام دادیم."



به عکسی اشاره دارد؛ " این عکس ما را در حال انجام مرحله دوم جراحی نشان می دهد. بیمار جان سالم به در برد و الان هم زنده است و مشکلی ندارند."



شروع به ورق زدن کتاب می کند؛ "دکتر فروتن از  جراحی های من با امکانات محدودی که داشت فیلم می گرفت. آن زمان فیلمبرداری دیجیتال نبود."



با تاکید می گوید: "روحیه جهادی که آن موقع داشتیم را باید حفظ کنیم.



با دکتر منافی جلسه ای با امام خمینی(ره) داشتیم، جلسه ای سه نفره...



از امام خواهش کردم نصیحتی به من داشته باشند. ایشان گفتند حرفه ای که دارید، حرفه مقدسی است و اگر برای رضای خدا انجام بدهید از بهترین عبادات است و مطمئن باشید که مسائل مالی هم به دنبال آن مرتفع می شود."



دکتر کلانتر معتمد از اهمیت توجه به رضای خدا می گوید، از رمز موفقیتش در این سالها؛ "از آن به بعد کمتر پیش می آید که مریضی را بدون وضو ویزیت یا جراحی کنم. اگر عبادت است، عبادت باید با وضو باشد







 



 



 



راز موفقیت من توجه به رضای خدا در انجام هر اموری است و اگر موفقیتی هم هست فقط برای رعایت این فرمایش امام خمینی (ره) است."



 



 





 


  • گروه خبری : اخبار داخلی,اخبارعلمی,اخبار بهداشتی,اخبار فرهنگی,اخبار آموزشی,ارشیو اخبار,اخبار یاهویی
  • کد خبر : 96756
کلید واژه
مدیر سیستم
خبرنگار

مدیر سیستم

×

اطلاعات "Enter"فشار دادن

تنظیمات قالب