خانه امید به وسعت دل های مهربان بیماران سرطانی
نقاهتگاه بیماران سرطانی، حاصل دغدغه های مشترک مرکز درمانی شهدای تجریش و موسسه خیریه بهنام دهش پور برای

خانه امید به وسعت دل های مهربان بیماران سرطانی
![]() |
نقاهتگاه بیماران سرطانی، حاصل دغدغه های مشترک مرکز درمانی شهدای تجریش و موسسه خیریه بهنام دهش پور برای درمان بیماران سرطانی با آرامش بیشتر است. در آستانه این درگاه هرچه غیر از مهربانی است را باید جا بگذاری تا همنشین دل های مهربان بیماران بشوی.
اينجا جايي است كه ميتوان زندگی را از چشمان آدم هایی دید كه شايد آفتاب فردا را هرگز نبينند اما زندگی هنوز رنگ خود را نباخته است. بیماران این نقاهتگاه با گذشت از همهمه مردم سراسیمه بازار و شلوغی های میدان تجریش، مجدد آرامش خاصی را تجربه می کنند. هرچند وجود درختان توت کوچه پس کوچه های اطرافش و بید مجنون همیشه نگران کنار درب ورودی بی تاثیر نیست.
![]() |
اينجا در موسسه خیریه بهنام دهش پور، ذهن انسان ساعتي از جدالهاي مادي و کشمکش های زندگی دور ميشود. مقابل ساختمان اندكي درنگ مي كنم تا روي تابلو بزرگ سبزرنگ را بخوانم. نوشته اند: نقاهتگاه بيماران سرطاني، زير نظر دانشگاه علوم پزشكي شهيد بهشتي. پله های دو شعبه حیاط به ورودی اصلی ساختمان بهنام هدایتم کرد. با ورود به حیاط بوی گل نسترن اطراف حوض، مشام هر رهگذری را مست می کند. وارد ساختمان دوطبقه اي می شوم كه حدس مي زنم بيماران را اينجا نگه مي دارند. خانمی با لباس فرم به استقبالم می آید. اکثر کارمندان اینجا نصف بيشتر عمر خود را صرف نگهداري از بيماران در بيمارستان و مراكزي شبيه به آن گذرانده اند.
خانم ابراهیمی که خود یکی از اعضای گروه خيريه بهنام دهش پور است، در بدو ورود راجع به تاریخچه این موسسه توضیح می دهد. در سال ۱۳۷۹ اين ساختمان توسط يك بانوي سالخورده و خير به نام مرحومه لطیفه امیرقاسمی وقف شد و در اختيار ما قرار گرفت. هدف اصلي ما از تاسيس نقاهتگاه اسكان بيماران سرطاني بود كه غريب و بي كس از شهرستان به اميد مداوا به تهران آمده بودند و هزينه و جايي براي اقامت نداشتند. بيشتر اين بيماران به واسطه نوع بيماري ناچار به گذراندن دوره هاي شيمي درماني بودند و مجبور بودند مدت زيادي در تهران بمانند. در واقع بيماراني كه در اين ساختمان زندگي مي كنند بيماران خياباني اند كه به اهتمام چهارده زن خير جمع آوري و شناسايي شدند. در این واحد امکاناتی ازقبیل کلیه لوازم ضروری زندگی مانند اتاق استراحت، ارائه وعده های خوراک (صبحانه، ناهار، شام و میان وعده) دراختیار قراردادن سرویس ایاب و ذهاب به صورت رایگان در اختیار مراجعان قرارداده می شود. همچنین به منظور ایجاد احساس نشاط و امید به زندگی برای بیماران و همراهان، خدمات حمایتی شامل کمک هزینه های نقدی و غیرنقدی (اهدای مواد غذایی، پوشاک فصلی) به ایشان ارائه می شود. کلاسها و دوره های آموزشی، تفریحی، هنری و مراسم های مختلف مناسبتی نیز در این مرکز نیز اجرا می شود. در طول درمان بيماران، سعي كرديم به لحاظ رواني موقعيتي مفرح را براي آنها ايجاد كنيم.
![]() |
پرسیدم آیا مي توانم با خود دهش پور حرف بزنم؟ لبخند تلخي مي زند و جواب مي دهد: بهنام در ۱۹ سالگي گرفتار بيماري سرطان شده و بعد از اطلاع از وضع خود از اطرافيانش خواست اين موسسه را به ياد او و تمام كساني كه سرنوشتي مشابه داشته اند، تاسيس كنند.
به اطراف نگاه مي كنم و در حالي كه همچنان گوشم با گوينده است، بررسی کلی نسبت به محوطه انجام می دهم. به نظر می رسد ظرفیتش دارای ۱۰ اتاق و ۳۸ تخت، سالن اجتماعات، انبار، آشپزخانه و سرویس های بهداشتی است اما آن چیزی که بیش از همه جالب توجه است، جو محیط است که بیش از یک نقاهتگاه بیمارستانی است. همگی حس راحتی می کنند انگار در خانه خود هستند. ابراهیمی ادامه مي دهد: آنهايي كه فعاليتي در زمينه هر هنری داشتند را تشويق به ادامه اين هنر كرديم و با فروش آثارشان، خرج درمان آنها را تأمين كرديم.
در طی گشت زنی هایم در محیط موسسه به اتاقی برخوردکردم که گویا آن اتاق واحد آموزش موسسه بود که به صورت هفتگی جلساتی را تحت عنوان نشست با بهبود یافتگان در آن برگزار می شد. گوش هایم تیز شد چراکه هریک از بهبودیافتگان با شرح بیماری و تجربیات خود، امید به سلامتی و شادی را به همدردانشان نوید می دادند. کارشناسان داوطلب رشته روانشناسی، جمعی از بهبودیافتگان، بیماران و همراهان آنها در محیطی کاملا صمیمی و دوستانه جمع شده بودند. حرف های زیادی زده می شد از تجربیات و همدلی تا جلوگیری از باور های غلط و ایجاد نگرش مثبت در بیماران برای طی کردن راحت تر مراحل درمان. درخشش امید در چشمانشان نشان از این بود که گوش دل به حرف ها سپرده اند. حرف هایی که روحشان را جلا می دهد و امید دوباره را در آن ها زنده می کرد. در ادامه برگزاری این جلسه هریک از بیماران پرسشها و دغدغههای خود را مطرح می کردند و از راهنماییهای روانشناسان بهرهمند می شدند.
![]() |
از پله های ورودی مجموعه که به سمت کتابخانه بالا میرفتم درخت کوچک اما پربار که روی آن پرشده بود از قلب های کوچک قرمز رنگ، نظر را به خود جلب می کرد. بــر روی هر قلب که از درخت آویزان شــده بود، اســم کودکی دیده می شد که از فرشته های مهربان آرزویی را طلب می کرد نمی دانم کدامشان را می توان فرشته نامید. آن شکوفه های زیبایی که با هزار امید و آرزو به سراغ درخت های دلشان می آیند و خواسته و آرزوهای کوچکشان روی قلب با دست می آویزند و به انتظار می نشینند و یا آن حامیانی را که با قلب های بزرگشان این آرزوها را برمی دارند و برآورده می کنند. کودکان نامش را درخت آرزوها گذاشته بودند. وارد کتابخانه شدم. به راستی که تحمل رنج بیماری برای کودکان مبتلا به سرطان بستری در بخش و یا سرگردانی در فضای بیمارستان در مورد کودکانی که یکی از اعضای خانواده آنها و یا خودشان مبتلا به این بیماری بودند و باید ساعات طولانی را درسالن انتظار مجموعه بگذرانند، بسیار طاقت فرساست. اینجا کتابخانه ای متفاوت است که کودکان نه تنها کنند کتاب می خوانند بلکه با خاله و عموهای مهربان کتابخانه بازی می کنند، درد و دل می کنند و آموزش می بینند. محیطی ست که کودکان برای ساعاتی هم که شده از وضعیت حال غافل شوند و به دنیای کودکی و بازی های بی دغدغه شان بازگردند.
![]() |